در ادامه، مایکل داوطلب میشود که سولوتزو و محافظش، سروان مک کلاسکی را از بین ببرد. آنها در یک رستوران با سولوتزو و مک کلاسکی یک نشست صلح ترتیب میدهند. مایکل با اسلحهای که قبلاً با دستور سانی در پشت مخزن آب دستشویی مخفی شده، هردوی آنها را در آنجا میکشد.
از ترس دستگیرشدن قاتل، مایکل به سیسیل فرستاده میشود و آنجا تحت حمایت دن تماسینو، دوست قدیمی دون کورلئونه قرار میگیرد. او در شهر کورلئونه، در حین قدم زدن با محافظانش، مسحور آپولونیای زیبا میشود و پس از یک معاشقه کوتاه او را به همسری میگیرد. در این خلال، در آمریکا، دون کورلئونه از بیمارستان به خانه میآید، و با شنیدن اینکه کشتن سولوتزی و مک کلاسی کار مایکل بوده، پریشان میشود. سانی به عنوان رهبر خانواده برادرش فردو را به لاس وگاس می فرستد تا با تجارت قمارخانه آشنا شود. در نیویورک، سانی تندمزاج شوهر خواهرش را به خاطر بدرفتاری با کانی، خواهر آبستنش، به شدت کتک میزند. پس از آنکه کارلو، کانی را برای بار دوم کتک میزند، سانی به تنهایی برای انتقام جویی به دنبال او میافتد. او که در یک باجه عوارض راهداری کمین کرده، با ضرب گلوله از پا در میآید. دون کورلئونه به جای ادامه انتقام جوییها، در یک جلسه با سران پنج خانواده، ترتیبی میدهد که پسر کوچکش بتواند در امنیت کامل به خانه برگردد. در سیسیل، مایکل آماده بازگشت به آمریکا میشود. قبل از حرکت، یک بمب در ماشین وی کار گذاشته میشود. اما به جای او، آپولونیا کشته میشود.
در جلسه سران خانوادههای نیویورکی، دون درمییابد که شخص پشت این جنگها و مرگ سانی، دون امیلیو بارزینی است، و نه فیلیپ تاتاگلیا.
مایکل از سیسیل بر میگردد و با کی، دوست دختر سابقش تماس میگیرد. میگوید که به او احتیاج دارد، پدرش به فعالیت خود خاتمه داده، و در طی پنج سال، خانواده کورلئونه کاملاً قانونی خواهد شد. اکنون در نبود سانی و به علت زرنگ نبودن فردو به اندازه کافی، مایکل مسوول خانواده شده است.
مایکل عازم نوادا میشود. در لاس وگاس، در هتل-کازینویی که نیمی از سرمایه آن از کورلئونههاست، و توسط مو گرین (شخصیتی که احتمالاً از باگزی سیگل الهام گرفته شده) اداره میشود، فردو، برادر مایکل از او استقبال میکند. میکایی مارکر دن، جانی فونتان را نیز فرامیخواند، و از او میخواهد که قراردادی را امضا کند که طی آن سالی چند مرتبه با کازینو در تماس جدی درآید، و همچنین از او خواهش می کند که دوستانش در هالیوود را هم به سوی کازینو سوق دهد. فونتان از فرصت پیش آمده برای تلافی لطف دون خوشحال می شود.
مايكل درصدد است که تجارت روغن زیتون در نیویورک را رها کند و خانواده را به نوادا بیاورد. به مو گرین پیشنهاد خرید سهمش را میدهد. اما از آنجایی که گرین تصور میکند که کورلئونهها ضعیف هستند، و او میتواند سهمش را به قیمت بهتری به بارزینی بفروشد، این پیشنهاد را با گستاخی رد میکند.
مایکل همراه همسرش کی، و پسرش آنتونیو به خانه برمیگردد. در یکی از لطیف ترین صحنه های فیلم، ویتو کورلئونه متذکر میشود که دشمنان مایکل با تلاش برای ترتیب دادن یک نشست توسط آشنایان مورد اطمینان، درصدد کشتن او هستند. در عین حال اعتراف میکند که همیشه امیدوار بوده که پسر کوچکش هیچگاه غرق تجارت خانواده نشود. کمی بعد، دون کورلئونه در حالیکه با نوهاش آنتونی در باغ بازی میکند، به دلیل سکته قلبی جان میسپارد.
در مراسم خاکسپاری، کاپورژیم خانواده، تسیو به مایکل پیشنهاد یک نشست با دون برازینی را در مرغزارهای تسیو میدهد، یعنی جایی که مایکل احساس امنیت کند. مایکل این پیشنهاد را میپذیرد، ولی تسیو به خانواده خیانت میکند. مایکل تصمیم میگیرد تا قبل از تعمید خواهرزادهاش عازم حرکت نشود.در ادامه مایکل ترتیب کشتن سران سایر خانوادهها را میدهد. روکو لامپونه فیلیگ تاتاگیا را ترور میکند. آل نری امیلیو برازینی را میکشد. پیتر کلمنزا به ویکتور استراسی شلیک میکند. ویلی ویسی کارمین کونوئه را به قتل میرساند. در همین خلال، مو گرین هم در لاس وگاس کشته میشود. این لحظههای نفسگیر آدمکشیها بهوسیله تدوین موازی با صحنه شرکت مایکل در مراسم مذهبی تعمید همزمان شده است. وقتی که تسیو و تام هاگن آماده ترک جلسه میشوند، بارزینی، از افراد هاگن، تسیو را محاصره میکند و او را به داخل ماشین خود میآورد. او دیگر هرگز دیده نمیشود. تسیو میگوید: «به مایک بگو که این فقط یک تجارت بود.»
کمی بعد، به دنبال ردیابی قتل سانی، مایکل به کارلو میرسد و آنقدر دنبال کار را میگیرد که او به نقشش در قتل اقرار می کند. پیشنهاد میشود که کارلو به لاس وگاس تبعید شود، ولی در ماشین توسط کلمنزا خفه می شود. در انتهای فیلم، کی میبیند که کلمنزا و روکو کاپرژیم جدید به مایکل ادای احترام میکنند، دستش را میبوسند و او را «دون کورلئونه» خطاب میکنند. در به روی او بسته میشود، و این در حالی است که مایکل دقیقا همانی شده که پدرش نمیخواست.