Nastaran | Date: Monday, 2008-09-29, 9:43 AM | Message # 1 |
Lieutenant
Group: مدیر بخش
Messages: 9
Status: Offline
| زمستان سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سر ها در گریبان است کسی سر بر نخواهد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید نتواند که ره تاریک و لغزان است و گر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس کز گرمگاه سینه می آ ید برون , ابری شود تاریک چو دیوار ایستد پیش چشمانت نفس کین است , پس دیگر چه داری چشم زچشم دوستان دور یا نزدیک ؟ مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین ! هوا بس نا جوانمردانه سرد است ... آی... دمت گرم و سرت خوش باد ! سلامم را تو پاسخ گوی ؛ در بگشای! منم من ؛ میهمان هر شبت . لولی وش مغموم. منم ؛ من سنگ تیپا خورده ی رنجور منم دشنام پست آفرینش؛ نغمه نا جور نه از رومم نه از زنگمهمان بی رنگ بی رنگم بیا بگشای در ؛ بگشای دلتنگم حریفا میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد تگرگی نیست . مرگی نیست صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است من امشب آمدستم وام بگزارم حسابت را کنار جام بگزارم چه می گویی که بیگه شد سحر شد ؛ بامداد آمد ؟ فریبت می دهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست حریفا! گوش سرما برده است این , یادگار سیلی سرد زمستان است و قندیل سپهر تنگ میدان , مرده یا زنده به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است حریفا! رو چراغ باده بفروز شب با روز یکسان است سلامت را نمی خاهند پاسخ گفت هوا دلگیر سر ها در گریبان دست ها پنهان نفس ها ابر؛ دل ها خسته و غمگین؛ درختان اسکلت های بلور آجین زمین دلمرده , سقف آسمان کوتاه غبار آلوده مهر و ماه زمستان است. مهدی اخوان ثالث
|
|
| |