Login form

Welcome Guest!

Site friends

Our poll

Rate my site
Total of answers: 88
M A T B O O X

سهراب سپهری - صفحه اصلی انجمن

[ New messages · Members · Forum rules · Search · RSS ]
  • Page 1 of 1
  • 1
Forum moderator: Nastaran  
صفحه اصلی انجمن » ادبیات » شعر های شاعران » سهراب سپهری
سهراب سپهری
NastaranDate: Friday, 2008-09-26, 11:28 AM | Message # 1
Lieutenant
Group: مدیر بخش
Messages: 9
Reputation: 1
Status: Offline
smile از مجموعه حجم سبز به باغ همسفران

صداي كن مرا
صداي تو خوب است
صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است
كه در انتهاي صميميت حزن مي رويد.
***
در ابعاد اين عصر خاموش
من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنها ترم.
بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است
و تنهايي من شبيخون حجم ترا پيش بيني نمي كرد.
و خاصيت عشق اين است.
كسي نيست،
بيا زندگي را بدزديم، آن وقت
ميان دو ديدار قسمت كنيم
بيا با هم از حالت سنگ چيزي بفهميم
بيا زودتر چيزها را ببينيم
ببين، عقربكهاي فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردي بدل مي كنند
بيا آب شو مثل يك واژه در سطر خاموشي ام
بيا ذوب كن در كف دست من جرم نوراني عشق را.
***
مرا گرم كن
( و يك بار هم در بيابان كاشان هوا ابر شد
و باران تندي گرفت
و سردم شد، آن وقت در پشت يك سنگ،
اجاق شقايق مرا گرم كرد. )
***
در اين كوچه هايي كه تاريك هستند
من از حاصل ضرب ترديد و كبريت مي ترسم.
من از سطح سيماني قرن مي ترسم.
بيا تا نترسيم از شهرهايي كه خاك سياشان چراگاه
جرثقيل است.
مرا باز كن مثل يك در به روي هبوط گلابي دراين عصر
معراج پولاد.
مرا خواب كن زير يك شاخه دور از شب اصطحكاك
فلزات.
اگر كاشف معدن صبح آمد، صدا كن مرا.
و من، در طلوع گل ياسي از پشت انگشت هاي تو، بيدار
خواهم شد.
و آن وقت
حكايت كن از بمب هايي كه من خواب بودم، و افتاد.
حكايت كن از گونه هايي كه من خواب بودم، و تر شد.
بگو چند مرغابي از روي دريا پريدند.
در آن گير و داري كه چرخ زره پوش از روي رؤياي
كودك گذر داشت
قناري نخ آواز خود را به پاي چه احساس
آسايشي بست.
بگو در بنادر چه اجناس معصومي از راه وارد شد.
چه علمي به موسيقي مثبت بوي باروت پي برد.
چه ادراكي از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراويد.
و آن وقت من، مثل ايماني از تابش « استوا » گرم،
ترا در سر آغاز يك باغ خواهم نشانيد.
*****
سهراب سپهری

 
HaniDate: Friday, 2008-09-26, 11:42 AM | Message # 2
Private
Group: کاربر
Messages: 19
Reputation: 1
Status: Offline
مرسی نسترن جون! smile hearts

Message edited by Hani - Friday, 2008-09-26, 11:48 AM
 
MehdiDate: Friday, 2008-09-26, 12:14 PM | Message # 3
مدیر بخش گرافیک
Group: مدیر سایت
Messages: 64
Reputation: 0
Status: Offline
smile ممنون نسترن خانم ! شعر جالبی بود
 
لادنDate: Friday, 2008-09-26, 5:35 PM | Message # 4
Private
Group: کاربر
Messages: 1
Reputation: 0
Status: Offline
ممنون دوست خوبم


در قیر شب
دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه ای نیست دراین تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد
نقشهایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هایی که فکندم در شب
روز پیدا شد و با پنبه زدود
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست دراین خاموشی
دست ها پاها در قیر شب است




خوشبختی یعنی هماهنگی با حوادث روزگار
 
matbooxDate: Friday, 2008-09-26, 9:36 PM | Message # 5
Admin
Group: مدیر سایت
Messages: 83
Reputation: 0
Status: Offline
سلام مرصی از همه دوستان
خوشحالم که دوستان رو اینجا می بینم
لادن خانم خوش اومدی و همین طور بقیه دوستان و نسترن خانم


 
HaniDate: Saturday, 2008-09-27, 9:21 AM | Message # 6
Private
Group: کاربر
Messages: 19
Reputation: 1
Status: Offline
مرسی لادن جون!خیلی قشنگ بود! smile
 
NastaranDate: Monday, 2008-09-29, 9:44 AM | Message # 7
Lieutenant
Group: مدیر بخش
Messages: 9
Reputation: 1
Status: Offline
از مجموعه حجم سبز جنبش واژه زيست

پشت كاجستان، برف.
برف، يك دسته كلاغ.
جاده يعني غربت.
باد، آواز، مسافر، و كمي ميل به خواب.
شاخ پيچك، و رسيدن، و حياط.
***
من، و دلتنگ، و اين شيشه خيس.
مي نويسم، و فضا.
مي نويسم، و دو ديوار، و چندين گنجشك.
***
يك نفر دلتنگ است.
يك نفر مي بافد.
يك نفر مي شمرد.
يك نفر مي خوابد.
***
زندگي يعني: يك سار پريد.
از چه دلتنگ شدي؟
دلخوشي ها كم نيست: مثلا اين خورشيد،
كودك پس فردا،
كفتر آن هفته.
***
يك نفر ديشب مرد
و هنوز، نان گندم خوب است.
و هنوز، آب مي ريزد پايين، اسب ها مي نوشند.
***
قطره ها در جريان،
برف بر دوش سكوت
و زمان روي ستون فقرات گل ياس.
*****
 
HaniDate: Monday, 2008-09-29, 9:52 AM | Message # 8
Private
Group: کاربر
Messages: 19
Reputation: 1
Status: Offline
مرسی نسترن جون!فکر کنم اگه همه ی شعرای یه شاعرو تو یه تاپیک بذاری بهتر باشه! heart
 
صفحه اصلی انجمن » ادبیات » شعر های شاعران » سهراب سپهری
  • Page 1 of 1
  • 1
Search: